خانه > نوشته های Yahaf, ویکی پدیا, حوادث, روزها > به مناسبت والنتاین!/ ماجرای شاهرخ و سمیه .. چه زود گذشت و چه زود فراموش شد!!

به مناسبت والنتاین!/ ماجرای شاهرخ و سمیه .. چه زود گذشت و چه زود فراموش شد!!


به مناسبت والنتاین!

ماجرای شاهرخ و سمیه

چه زود گذشت و چه زود فراموش شد!!


 

امروز 14 فوریه را می گویند والنتاین ..نمی خواهم در مورد آن بنویسم .. علاقه مند بودید می توانید مقاله والنتاین را در ویکی پدیا بخوانید ..

به هر حال مرور خاطرات گذشته ، من را ناخودآگاه یاد شاهرخ و سمیه انداخت  ….. ماجرایی که از ذهن اکثر ما پاک شده بود …آنهایی که هم سن و سال من باشند و آن زمان نوجوان.. بهتر یادشان می آید … عشاقی که  نرسیده به  مراسم والنتاین، دست به اقدام جنون آمیزی زدند .. آنهم به نام عشق!

11003love_me

پاییز یا زمستان سال 1375 (یادم است در دبیرستان بحث آن بود!) ، جنایت خیابان گاندی رقم خورد … و اکنون ما در بهمن 1387 هستیم  (12 سال!)… بنا به حکم دادگاه، اکنون هردوی این عشاق آزاد شده اند … به نظر شما آیا هنوز هم به مانند آنزمان که دست به جنایت زدند، عاشق یکدیگر هستند؟!! ..

بخوانید داستان را از ویکی پدیا:

جنایت خیابان گاندی یا ماجرای شاهرخ و سمیه، جنایت عشقی بود ۱ که در  ۱۶ دیماه   سال ۱۳۷۵ توسط دو نوجوان ۱۶ ساله به نامهای شاهرخ وثوق و سمیه شهبازی نیا در خیابان گاندی رخ داد.۲

این جنایت به علت سن پایین قاتلان، موضوع و خانوادگی بودن آن، شهرت یافت.

در این جنایت، برادر و خواهر ۱۱ و ۹ ساله سمیه در حمام منزل پدری سمیه در خیابان گاندی، توسط وی و شاهرخ، به قتل رسیدند. مادر سمیه نیز هدف این جنایت قرار داشت که پیش از اقدام قاتلان، جنایت افشا شد.

سمیه و شاهرخ، بعد از جنایاتی که انجام دادند، اظهار کردند که تحت تأثیر فیلم سینمایی قاتلین بالفطره قرار داشته‌اند۳

دادگاه در ۳ مارس ۱۹۹۷ هر دو را به قصاص محکوم نمود۴ که با اعلام گذشت پدر سمیه، شاهرخ به ۱۲ سال و سمیه به ۱۰ سال زندان محکوم شد.


    تمام حقوق نوشته ها و تصاویر این تارنما، تحت لیسانس Creative Commons و متعلق به خراشاد میباشد لذا استفاده از تصاویر و نوشته های آن در نشریات, روزنامه ها، سایت ها و وبلاگها، تنها با ذکر منبع به همراه درج لینک خراشاد, بلامانع است.

    Creative Commons License
    Texts, Images, Audio and Video by KhorAshaD is licensed under a Creative Commons Attribution-Noncommercial-No Derivative Works 3.0 Unported License


    KhorAshaD


    1. ali
      14 فوریه 2009 در 11:47 ق.ظ.

      آره آقا یادش بخیر . ما که فراموش کرده بودیم. همون موقع داغ بود بعد خاتمی اومد و همه چی فراموش شد. ولی چه دورانی بود
      سوال جالبیه ؟ آیا اینا باز هم همونطور عاشقن؟ البته خدانکنه . میزنن آدم میکشن

      خراشاد:

      یادم هست آن زمان علت قتل را فشارهای پدر خانواده بر روی سمیه می دانستند .. ظاهرا محیط خانواده مذهبی و بسته بوده و سمیه هم به دلیل اقتضای سن (سنی که آغاز سن عاشقی است) در پارک با شاهرخ آشنا میشود .. به دلیل مخالفت والدین با رابطه وی و شاهرخ، تصمیم به انتقام میگیرد از خانواده اش … در روزنامه آن زمان خواندم که قصد قتل والدین را هم داشته که نشده است.. (اکر بر طبق فیلم قاتلین بالفطره natural born killers عمل کرده باشند، امکانش بوده .. قمستی از فیلم )

      در جایی خواندنم که در یکی از جلسات دفاع در دادگاه ، سمیه والدین و بویژه پدرش را با استدلال منطقی، مقصر اصلی این جنایت خواند .. و همان باعث گذشت والدین شد….

    2. ناشناس
      14 فوریه 2009 در 1:09 ب.ظ.

      cheghadr vahshatnak!!!

    3. 16 فوریه 2009 در 1:05 ب.ظ.

      من این قضیه رو یادم نمیاد، شاید من اون موقع ها هنوز عقلم به این جور چیزها قد نمی داده (البته الان هم نمی ده!!) به هرحال من نتونستم بفهمم که این پدر و مادر مذهبی که بعد از مرگ دو تا بچشون تونستن با «استدلال منطقی» قانع بشن، چطور قبلش برای ارتباط دخترشون با شاهرخ، با استدلال منطقی قانع نشدن؟!!

      خراشاد:

      نمی دانم دقیقا چه استدلالی کرده بود .. ولی در یکی از همین روزنامه ها یا سایت ها بود که خواندم این مطلب را .. الان خاطرم نمی اید!!

    4. rayhaneh
      18 فوریه 2009 در 6:48 ق.ظ.

      این هم یک جور جنونه چه فرقی میکنه؟! 😀

    5. مریم
      19 فوریه 2009 در 5:32 ب.ظ.

      عشق واقعی بایدپاک وساده باشه این چه عشقیه که باخون قراره شروع بشه ادما گاهی اوقات با اسم عشق خیلی کارای کثیفی می کنند

    6. 27 مارس 2009 در 6:44 ق.ظ.

      سلام
      مطالبتون خيلي خوبه،خصوصا وب سايت متفاوتي دارين…
      من بيرجنديا رو لينك ميكنم
      با اجازه لينك شما روهم قرار ميدم

      خراشاد:

      درود بر شما .. ممنون از پیامتان … به زودی ما نیز لینک شما را قرار خواهیم داد .. موفق باشید

    7. samp
      28 مارس 2009 در 9:34 ب.ظ.

      heh alan etefaghi in mozo ro search kardam inja residam , hamsayeye divar be divare ma boodan , mohammad ke mord ham bazie man bood , …

    8. ترخ
      19 آوریل 2009 در 8:54 ق.ظ.

      يخ كني ومونده اينو جه بود نشون ما دادي

    9. علی
      13 مِی 2009 در 2:30 ب.ظ.

      امروز 88/2/23 من امروز یاد این قضیه افتادم گفتم یسر تو نت بزنم شاید کسی چیزی یادش باشه اون مو قع من 15 ساله بودم

    10. نرجس
      23 مِی 2009 در 8:50 ق.ظ.

      نه خوشم نیومد

    11. samin
      29 جون 2009 در 10:00 ب.ظ.

      نه من که فکر نمیکنم نوجوانی دوره هیجانات و احساسات است اما وقتی سن انسان میره بالا دیدش هم به مسائل عوض میشه طرز تفکر ادم هم تغیر میکنه خیلی از ما وقتی به دوران نوجوانیمون فکر میکنیم اصلا باورمون نمیشه همون ادم هستیم هشتاد درصد رفتار و طرز فکرمون عوض شده خودم به شخصه برداشتی که الان از عشق دارم با برداشتی که در نوجوانی داشتم خیلی فرق کرده

    12. سمیه
      4 آگوست 2009 در 8:07 ق.ظ.

      سلام
      به نظر من آنها عاشق نبودن , چون عاشق روحیه لطیفی داره

    13. یاس
      30 اکتبر 2009 در 2:12 ب.ظ.

      چرا با ردیف کردن یک سری چرت و پرت می خواهید سر خودتون گرم کنید و المکی با ابروی مردم اینطوری بعد از 13 سال دوباره بازی میکنید من فکر می کردم فرهنگ مردم بعد از 13 سال ارتقا پیدا کرده ولی متاسفم چطوری اسم خودتون مسلمون میگذارید و در مورد چیزی که اطلاع درستی ندارید اظهار نظر هم میکنید متاسفم که من هم یک ایرانی مسلمان هستم به جای پرداختن به این قضاوتهای بی اساس در مورد مردم برید دونبال چیزی که بهمون نگن ایرانی عقب افتاده

      • ناشناس
        31 آگوست 2015 در 7:02 ب.ظ.

        jenayat holnaki etefagh oftade ca hargrz az zehn ha pak nakhahad shod! khanom mosalman dar Islan ghatl adamkoshi kheili rayeje vali dar ghamoos ensaniat na hargez! bana barin jenayat va jenayatkar hichvaght faramoosh va aberoo dar nemishvand

    14. khorashad
      31 اکتبر 2009 در 2:35 ق.ظ.

      یاس :

      چرا با ردیف کردن یک سری چرت و پرت می خواهید سر خودتون گرم کنید و المکی با ابروی مردم اینطوری بعد از 13 سال دوباره بازی میکنید من فکر می کردم فرهنگ مردم بعد از 13 سال ارتقا پیدا کرده ولی متاسفم چطوری اسم خودتون مسلمون میگذارید و در مورد چیزی که اطلاع درستی ندارید اظهار نظر هم میکنید متاسفم که من هم یک ایرانی مسلمان هستم به جای پرداختن به این قضاوتهای بی اساس در مورد مردم برید دونبال چیزی که بهمون نگن ایرانی عقب افتاده

      یاس عزیز، نوشته فوق برگرفته از ویکی پدیاست با 7 منبع خبری داخلی و خارجی … اگر اطلاعات نادرست است (که بعید می نماید)، مشکل از منابع خبری زیر است و نه از ما و یا نظردهندگان …
      مقاله ویکی پدیا: http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%86%D8%A7%DB%8C%D8%AA_%D8%AE%DB%8C%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D9%86_%DA%AF%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C
      منابع :
      1. ↑ عشق‌های بی رحم (فارسی). روزنامه ایران (در تاریخ ۲۴ فروردین ۱۳۸۳). بازدید در تاریخ ۲۶ بهمن ۱۳۸۷.
      2. ↑ جمعه، ۱۶ اسفند (فارسی). اکسیر (در تاریخ ۳ اسفند ۱۳۸۱). بازدید در تاریخ ۲۶ بهمن ۱۳۸۷.
      3. ↑ State Injustice (انگلیسی). AMNESTY INTERNATIONAL (در تاریخ ۱۶ آوریل ۱۹۹۸). بازدید در تاریخ ۲۶ بهمن ۱۳۸۷.
      4. ↑ ۲۲ سال زندان برای شاهرخ و سمیه (فارسی). روزنامه همشهری (در تاریخ ۱۱ آبان ۱۳۷۶). بازدید در تاریخ ۲۶ بهمن ۱۳۸۷.
      5. ↑ بازخوانی فاجعه ویرجینیا با نگاهی به نقش رسانه‌ها در ترویج خشونت (فارسی). پیک تندرستی. بازدید در تاریخ ۲۶ بهمن ۱۳۸۷.
      6. ↑ Iran (République islamique d›) , Renseignements reçus et communications envoyées (فرانسه). کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد. بازدید در تاریخ ۲۶ بهمن ۱۳۸۷.
      7. ↑ حکم محکومیت شاهرخ، عامل جنایت خیابان گاندی تایید شد (فارسی). روزنامه همشهری (در تاریخ ۲ مرداد ۱۳۷۶). بازدید در تاریخ ۲۶ بهمن ۱۳۸۷.

      ‎‎

      • ناشناس
        15 اکتبر 2012 در 10:09 ق.ظ.

        آبرو؟ هه!

    15. کارو 2
      9 نوامبر 2009 در 6:48 ب.ظ.

      بابا جون ککا ای دوتا تاب داشتن

    16. یاس
      13 نوامبر 2009 در 8:49 ب.ظ.

      می دونید چیه دلتون می خواد با این دروغا خودتون راضی کنید که صحت داره حرفهاتون این هم از بی کاری زیادیه اون ها هم هیچ راهی برای سرم گرم کردن مردم و به جیب زدن پول نداشتن

      • پرستو
        5 مِی 2010 در 10:15 ق.ظ.

        یاس
        واقعا پرداختن به موضوعی به این مهمی آبرو بردن است واقعا که ما ایرانی ها همه چی را با اسم فرهنگ داریم زیر پا می زاریم این که 2 نفر با سنگدلی تمام به اسم عشق 2 تا بچه بی گناه را بکشن اون هم به اون وضع می شه اسمشون را آدم یا عاشق گذاشت تو خودت به خاطر عشق یا هر چیز دیگه آدم اونهم نزدیکانت را می کشی؟

    17. سحر
      5 دسامبر 2009 در 10:38 ق.ظ.

      امروز با خوندن ماجرای قتل اماندا ناکس یاد سمیه و شاهرخ افتادم. اونروزا من دبیرستانی بودم . اول یا دوم. هنوز هم بعد از 12 سال نتونستم بفهمم تو ذهن اون دو تا چی می گذشت که حاضر شدن دوتا بچه رو که البته خواهر و برادر سمیه هم بودن رو بکشن. کاش می دونستیم سرنوشت این آدما به کجا می رسه؟ کاش می دونستیم الام که هر دو آزادن کجان و چی کار می کنن.

    18. 5 ژانویه 2010 در 3:00 ب.ظ.

      WOOOOW
      آررررره من یادمه … و چقدر جالب که چند روز پیش یاد این ماجرا افتادمو پیش خودم گفتم کاش میتونستم بفهمم که چی به سر اونا اومدددد …

    19. 28 ژانویه 2010 در 9:41 ب.ظ.

      من هیجوقت ازیادم نرفتن.ممنون که ازشون نوشتی.همیشه واسم علامت سوال بودن.؟

    20. رضا
      3 مارس 2010 در 4:51 ق.ظ.

      ميره

    21. سميه
      22 مارس 2010 در 1:44 ب.ظ.

      سلام اينا اگه عاشق بودن اگه به عشق اعتقاد داشتن عشقشونو سياه نميكردن شايد بچه بودن به هرحال از سره بچه گي يا جنونه عشق دست به اين كار زدن اگه سنشون يكم بالا بود دست به همچين كاري نميكردن فقط ميخوام بدونم الان بهم رسيدن

    22. پاییز
      6 مِی 2010 در 3:40 ب.ظ.

      من هم می خواهم عشقم را جهانی کنم با کشتن تمام خانواده ام امسال سال 89 در روز تولد معشوقم 20 آبان تا به وی ثابت کنم دوستش دارم !!!!!!!

    23. 12 مِی 2010 در 4:49 ب.ظ.

      اين ماجرا يادم و خيلي جالب كه هر چند سال يكبار در موردشون تو اينترنت سرچ مي كنم

    24. مي
      20 مِی 2010 در 8:36 ق.ظ.

      حدود ِ 3 يا 4 سال پيش اگه اشتب نكنم توو زندون با هم ازدواج كردن كه رووزنوومه همشهري هم خبرش رو داد.
      كسي مي دونه كجاي گاندي بودن، ظاهراً همسايه ي ديوار به ديوار (سمپ) بودن، مسيو كجاي گاندي هستي؟؟

    25. ناشناس
      27 جون 2010 در 12:26 ق.ظ.

      khoob bood merci mikhastam bebinam sare somaye vo shahrokh chi oomad.man oon moghe sevome rahnamaei boodam

    26. سمیه
      1 آگوست 2010 در 9:21 ق.ظ.

      خوب اون موقه من 7 سالم بود این چیزا رو نمیفهمیدم ولی به نظره من اونا عاشق نبودن دیونه بودن الانم فکر نکنم مثله اون زمونا همین دیگرو بخوان چون پخته تر شدن بعدم اگه پدر مادر اون ازاین مسئله ی به این بزرگی گذشت کردن نمیتونستن راضی به رسیدن اونا به همدیگه بشن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    27. lost
      23 آگوست 2010 در 9:03 ق.ظ.

      چه زود گذشت یادم مییاد انقدر به هین موضوع حساس شدم که چند ماه میرفتم محل حادثه آن روز من 16 سال داشتم

    28. lost
      23 آگوست 2010 در 9:09 ق.ظ.

      آخه شاهرخ همسایه دوست من بود که چندباری اون رو دیده بودم . خیلی دوست دارم بدونم الان کجاست

    29. lost
      23 آگوست 2010 در 9:17 ق.ظ.

      فرزاد هستم دیشب یاد این موضوع افتادم ای کاش ….

    30. رويا سعيدي پور
      2 سپتامبر 2010 در 11:01 ق.ظ.

      خيلي وحشتناك بود.
      ولي به نظر من وحشتناك تر حالي بود كه اون دو تا بچه داشتن
      من الان 25 سالمه و دقيقا مي دونم چه ترس و رعب و وحشتي تو چهره اونا بود (خصوصا شاهرخ)
      به خاطر بچه ودن اونا اين اتفاق افتاد
      100% خونداوه هاشون مقصر بودن.اميدوارم عاقبت خوبي داشته باشن

    31. محمد
      8 سپتامبر 2010 در 9:18 ب.ظ.

      من همون موقع دبیرستانم ونک بود…بارها رفتم کوچه 23 گاندی خونشونو از بیرون دیدم…وقتی روبروی خونشون وایمیسادم ترس و احساس خفگی برادر کوچیکه که به قول خوده سمیه توی وان حموم زیره آب خر خر میکرد و کف های سفید رنگ از دماغش بیرون میومد رو با تمام وجود حس میکردم…خیلی حسه بدی بود
      چند وقتی بود یادم رفته بود این ماجرا رو…الان یهو یادم افتاد و سرچ کردم توی گوگل تا به اینجا رسیدم…من تماااام روزنامه هایی که خبری از ایندوتارو مینوشتن میخریدم و خط به خط میخوندم!
      الان با توجه به اینکه سمیه 4 سال پیش و شاهرخ 2 سال پیش از زندان آزاد شدن خییییییلی دوس دارم بدونم کجان و چیکار میکنن

    32. اکی
      16 سپتامبر 2010 در 8:17 ب.ظ.

      سلام من هم اون موقع مثل اغلب شما ها در دوران بلوغ به سر مبردم اما الان که خودم مادر شدم واقعا جنون آنی رو دلیل این اتفاق می دونم امیدوارم که دیگه تکرار نشه

    33. 15 اکتبر 2010 در 1:22 ب.ظ.

      سلام فقط خواستم عرض ادبی به همه خراشادی ها کنم.

    34. سمیه
      23 نوامبر 2010 در 9:15 ب.ظ.

      yadash bekheir
      dabirestani boodim hame ja harfe somaye va shahrokh bood?
      rasti az sarneveshte anaha hich khabari da dast nist
      age hast maro bikhabar nazarin
      kash kami aghel tar boodan

    35. ناشناس
      9 دسامبر 2010 در 8:39 ق.ظ.

      سلام من هم ماجرای اون دوتا را قشنگ یادمه .چند وقت پیش و با اعدام شهلا جاهد یاد اونهاافتادم .توی یکی از وبلاگ ها از قول دوست دختر عموی سمیه نوشته بود که سمیه دوسال پیش ازاد شده و بایکی از دوست پسرهای دوران دبیر ستانش ازدواج کرده شاهرخ هم همز زندانه .ولی مرخصی زیاد میاد .تا چند وقت دیگه اونم آزاد میشه .ولی مادر سمیه هنوز هم وقتی حمام می ر و وان حمام را میبینه جیغ میکشه .مثل اینکه ناراحتی اعصاب گرفته

    36. somaye
      13 دسامبر 2010 در 9:34 ق.ظ.

      سلام
      تنها موضوعی هست که بعد از این همه مدت یادم نرفته چون به خاطر سمیه خانم ماجرا قرار بود اسم منم عوض بشه که نشد.
      و خیلی دوست داشتم بدونم چی سرشون اومد که الان متوجه شدم.

    37. روژینا
      13 ژانویه 2011 در 1:01 ب.ظ.

      سلاممممممممممممممم
      من که از این موضوع روحمم خبر نداشت 12سال پیش من تازه 2سال داشتم ولی قشنگ بود خوشم امدددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد

    38. روژینا
      13 ژانویه 2011 در 1:07 ب.ظ.

      بچه ها نظر هاتوووووووووووووووووووووووووووووووووووون خوبههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه

    39. siamak
      15 ژانویه 2011 در 10:15 ب.ظ.

      سلام
      فکرشو نمی کردم که بعد از گذشت 14 سال کسی بخواد از اون ماجرا صحبت کنه یا اینکه کلا اون ماجرا رو یادش مونده باشه. دقیقا یادم هست سال اول دبیرستان بودم و ماجرایی بود که باعث شد شدیدا روزنامه خون حرفه ای بشم. سال 86 بعد از 11 سال موقع بحث سر یک مسئله کیفری با استاد و همکلاسیها بود که با یادآوری اون قضیه , حکمی که داده بودند رو یادم اومد و توی بحث بدردم خورد. اما جز خودم کسی از اون ماجرا باخبر نبود چون همگی سنشون 5تا6 سال کوچکتر از من بود.یک جنایت خاص که با تصویب یک قانون جدید کیفری همون زمان موقع محاکمه شون 2تایی شون از قصاص نجات پیدا کردند. یه خاطره بد از بهترین دوران زندگی هر کسی. یادش بخیر ظاهرا بزرگ شدیم.

    40. ساناز
      17 ژانویه 2011 در 11:51 ق.ظ.

      خیلی مزخرف بود.اصلا از وبتون خوشم نیومد

    41. ناشناس
      16 نوامبر 2011 در 12:24 ق.ظ.

      vaghean tekoondahandeh bood man bacheh boodam vali ghashang yadame 😦

    42. ناشناس
      8 مِی 2012 در 7:32 ب.ظ.

      salam be tamami dostaye khobi ke nazarashono dadan baghiye dostani ke khoseshon nayomad aslan mohem nist man az yade in mozo kheyli khoshalam man on moghe ha ro khob yadame be nazare man eshgh ye vaghtai jonon mıyare

    43. ُُشیوا
      22 جون 2012 در 9:31 ب.ظ.

      خیلی اتفاق وحشتناکی بود ، نمی تونم درک کنم یه آدم چجوری می تونه با خانوادش یه همچین کاری کنه !و هیچ ربطی به خانوادش هم نداره، مگه همه آزادی کامل دارن که نظر بعضی ها اینه که مقصر خانوادش بودن که این دختر اینقدر سنگ دل شده؟!

      • sara
        13 نوامبر 2013 در 2:19 ق.ظ.

        injor ke yadame bishtesh bekhatere feshare rohiio ravanish bod … to madrese hich doosti nadasht hame maskharaash mikardan …. va dige ba khanevadash moshkel dasht ke baz ham haghe hamchin kario nadasht ….. shayad dalile inke be shahrokh panah ovorde bod inke betone yekam moshkelatesho faramosh kone saneveshte badi dashtan hardo delam baraye somaye bishtar misoze yejorayii darkesh mikonam …….

    44. شیوا
      21 ژانویه 2013 در 5:53 ق.ظ.

      من اون موقع چهارم دبیرستان بودم. شهرستان بودم. فکرمیکردم تهران چه جورجاییه. بعدهاکه دست روزگارمن روساکن خیابان گاندی کردهم همیشه به اون دوتافکرمیکردم. یادمه روزنامه هانوشته بودندکه این دوتاازادانه باهم بودند. سمیه اتاقی توی طبقه بالای خونه شون داشت. خط تلفن جداداشت. شاهرخ هم اادانه میومدومیرفت. طبق چیزی که من یادمه کسی باهاشون کاری نداشت. بچه بودند. گمون نم یکنم تقاضای ازدواج هم داشتند. ولی این که پدرمادرهامخالفت کنندومحدودیتی باشه صحت نداره. من جچنین چیزی یادم نیست. الان هم گاهی سرچشون می کنم. مرسی که مطلب گذاشتی. پس من تنهانیستم که اون حادثه یادشه.

    45. sara
      13 نوامبر 2013 در 2:08 ق.ظ.

      bad az gozashte 12 sal hanoz ham gahi vaghta beheshon fekr mikonam doos daram bedonam alan kojan?chikar mikonan… aya Bahaman ya na ….. iran ke bodam to rozname neveshte bod somaye hamelas .. vali khob yadame ke hameja neveshte bod somaye bekhatere inke hamishe tanha bod va kasi bahash doost nemishod .. khanevadash ham bahash bekhatere moshkele rohi ravanish tahte fesharesh gozashte bodan dast be in kar zad be har hal fajeye bozorgi bod hatman alan ke bozorgtar shode khodesh ham kheyli pashimone …. omidvaram khoda bebakhshateshon ..

    1. No trackbacks yet.

    بیان دیدگاه